تو سرم طبل و سنج می‌کوبن

یک‌نفر داد می‌زنه انگار

یک زن از غمِ مردنِ بچه‌اش

پشت هم زار می‌زنه، هی زار

ازدحام صداست تو سرِ من

گرچه لب‌هام قفل و خاموشه

دارم اینجا پر از جنون می‌شم

بی‌صدا، تو اتاقم، این گوشه

درد می‌ریزه از شقیقۀ من

تو یقه‌ام پر شده از این حرفا

دکمه رو وا کنم زمین غرقه

تو همین واژه‌ها، همین دردا

آدما حالمو نمی‌فهمن

حرف من واسه گوش اونا نیس

دکمه رو وا نمی‌کنم، نه! نه!

جای ماهی، تو آسمونا نیس

بهتره غرق شم تو تنهایی

جز خودم هیچ‌کس نمونه برام

تو سرم طبل و سنج می‌کوبن

آدما چی می‌فهمن از دردام؟


پی‌نوشت اول: قدیم‌ترها جسارت نوشتن داشتم. می‌نوشتم بدون ترس از نقدشدن حتی اگر ناشی و تازه کار بودم. مدتی است که آن جسارت از من گریخته. باید دوباره به خانه بیاورم او را. به همین خاطر دومین تجربۀ ترانه نویسی‌ام را با شما شریک می‌شوم هرچند بیشتر از ترانه بودن دل‌گویه است. اصلا من هنوز درست و حسابی نمی‌دانم ترانه چیست و حتی چطور باید زبان گفتاری‌اش را روی کاغذ آورد! :))

اِنقِلابِ پُرقِصِّه...

در را به‌روی حضرت پاییز وا کنید...

از دهان در رفته‌های یک بیمار

تو ,❖ ,ترانه ,همین ,وا ,زار ,دکمه رو ,تو سرم ,رو وا ,سنج می‌کوبن ,سرم طبل

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Radio_Active پاسخ به سوالات کیفری خرید و فروش خودرو های دست دوم و نو نوحه الیت کیک بوکسینگ استان البرز - شیرزاد سلوشی وبلاگ فروشگاه مرکزی کولر ایرانی عقاید یک فرد بیخیال دانلود کتاب آمار و احتمال محسن طورانی بهادر بوربوری تاریخ و فرهنگ مردم کورد